فَلَآ أُقْسِمُ بِٱلْخُنَّسِ. ٱلْجَوَارِ ٱلْكُنَّسِ. وَٱلَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ. وَٱلصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ. (تکویر ۱۵-۱۸)
فَلَآ أُقْسِمُ بِٱلْخُنَّسِ. ٱلْجَوَارِ ٱلْكُنَّسِ. وَٱلَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ. وَٱلصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ. (تکویر ۱۵-۱۸)
اگر بزرگترین مهربانی ها گریستن بر لاشه آن که خود دریده ایی نیست پی چیست؟
فوت کنیم به زورق خیالی از بی عاری و بیکاری
خستگی تنم کم شده
باید پیاده روی طولانی ایی برم
چنان که بعد از برگشتن
عزیزترین شی خانه
بسترم باشه
شبها به پهلوی راست،
جنین وار و در خود خمیده می خوابم.
در تولد چه خیری دیدم
که تبدیل به آیین شبانه اش کردهام؟
نیزه های فلزی
جوش داده شده به کناره بیرونی پنجره های دانشگاه
که پرندگان نرینند روی تمیزیشان
و من در این فکر که
کمی عن بد هم نبود!
قوی تنهای دریاچه
چیزی می ساییدیم
می آمد
غذا می دادیم
دوبار جریمه شدیم
در نهایت وقتی دیدند نمی توانیم غذا ندهیم
قو را بردند دریاچه ایی دیگر
قو که تنها بود
و جز غذا چیزی نمی خواست
ما دوباره آواره ی ذهنی شدیم
نقطه صقلی
که کنده شد
ما ماندیم و نیم کت های عشاق معلق کنار دریاچه
رگبار آمد و رفت
تنم به سردی تازیانه ها نواخت
هنوز هست
سردی قطره ها
یادِ شلاق ها
جانم آرام اما
که این نیز گذشت
موقع آغوشیدنم،
زیاد فشارم ندهید
آخر که بیرون از صدفم
از خانواده نرمتنانم!