در ابتدا توده ایی بی شکل از داده بود. تغییری بود یا نبود کسی نمی فهمید.
پس اولین آگاهی توانایی درک تغییر بود
تغییر یعنی چیزی نسبت گذشته بوده که اکنون تغییر کرده
پس اول تر درک زمان بوده.
اما در عین حال گذر زمان را بدون فهم تغییر نمی توان تشخیص داد
تغییر در نور آسمان.
پس این دو در هم تنیده اند.
البته احتمال آن هست که زمان بدون وجود عاملی که تغییر را حس کند وجود داشته باشد اما در آن صورت وجود یا عدم وجودش چه اهمیتی دارد؟
خودآگاهی
یک عامل این است که توانایی اینکه آنکه تغییر را درک می کند و من هستم، وجود داشته باشد.