پروردگارا،
مرا از گزند صبحگاهی خودم
در امان دار
آن مار خفته که در کمین است
که چون چشم گشایم
نیش بودنم را
بر من بگزد
و زهر سرد ملال را
به خونم ریزد
البته من نمی گویم شادی روزگاران باشد
غم باشد یا خشم یا انتقام و مبارزه
یا توطئه های ذهنی
فقط ملال نباشد