Categories
انتقام

انتقام

زخم خود را شبانه تنها بلیس. همان گاه که در کمین او نشستی که بی نیاز زخم تبعییض را به تو زد. آن که خود را برتر از تو دید.


با آن کس که تو را برتر از خود دانسته باید شدیدترین برخوردها را کرد. او که از سر نیاز تو را فریب داد را اگر دوست داشتی ببخش. او که با تو تفریح  کرد تا تاریک ترین سیاهچال ها بیازار و زخمی و مستاصل رهایش کن. نگران نباش. معتمد بنفس چون گربه هزاران جان دارد. می لیسد و التیام میابد و زوزه کشان کوره راه های برفی را شبانه می پیماید تا نیش به تنت بیاساید. تا از درد زخمی که زده لذت ببرد. دقت کن نه از خونت تغذیه کند، از طعم خونت لذت ببرد.

Categories
تنهایی

تنهایی

دوست دارم چون حیوانی درنده شب ها موقع کمین برای شکار زخم هایم را بلیسم.

نه تنها در جمع بیشتر زخم برمی دارم، بلکه فرصت لیسیدن زخم هایم را هم نمی یابم. این که فکر کنم آیا مستوجب این زخم ها که بر من زدند بودند؟ کی التیام خواهند یافت یا فراموش خواهند شد؟


مجرد باید یک بار در روز غذا بپزد، سه بار همان را بخورد و هزار بار در تاریکی زخم هایش را بلیسد.

متاهل هم می تواند سه نوع غذا در روز بخورد با همکاری، اما در این فضیلتی نیست و بدتر آنکه فرصت لیسیدن زخم های  بیشترش را هم نمی کند. زخم های اجبار

Categories
من

من

بیگانگان در من
شاید
من دچار این مشکل بنیادی هستم که هر آنچه را در خود بر می کشم دیگری را در من تقویت می کند. مگر نه اینکه من فرزند آب های مسطح بی شکل و کم نور هستم و هر چه بر این بوم سه بعدی بر می کشم به سان صخره سیاهی از دیگری سر بر می آورد. دیگری یعنی ناشناخته و این صخره ها سیاه که فکر می کردم خودم آن ها را برکشیدم تا شخصیتم مثل آغاز دنیا بی شکل نباشد گویا سر نیزه های دشمن بوده اند که من از داخل به آن ها می نگریسته ام. هم از بی شکلی در عذابم هم از هم از این زخم ها که بر تنم زده اند. اما یادم هم باید باشد که با زخم به لبه گور رسیدن بهتر از بی زخم رسیدن است. حالا از هر مبارزه ایی. چه در راه خیر و چه در راه شر و چه در سپاه فرماندهانی که خیر و شر را برایم یا تعریف نکردند یا آن را مغلوبه وانمود کردند و یا اصلا در نهایت معلوم شد که این مفاهیم سبک در حد فرگشت های ژنتیکی برای بقا بوده اند.
 

Categories
آزادی

آزادی

در عصر جدید آزادی انتخاب کارفرما برقرار شده و  می توان در شبکه های اجتماعی تا حدی فحش داد. اما واقعا حداکثر آزادی ایی که می توان به آن دست یافت چیست؟

Categories
نثر

تنبلی

کاش چای خودش درست می شد و روی میز می رسید. اما دیگر لازم نبود لیوان به دهانم برسد. لمس کردن گرمای لیوان را دست و ذهنم پذیرا هستند. آخر مگر کی و کجا کدام گوی گرم را در دستانمان گرفته بودیم؟ گوی گرم. آن رحم آبستن. آن را کجای جهان بگذارم؟ نه فکر نکنم. زاییدن و نذاره کردن زاییدن و در دست داشتن چیزهای زاینده اضطراب زاست. پس چیست این علاقه به گرما در میان کف دستان. تنها گرما نیست. نگه داشتن با دو دست هم هست. نگه داشتن یعنی چیزی را که می توانی رها کنی اما نمی کنی. از جنس امید نیست. نگران نباش. دنیا هنوز تمام نشده. این است پیام فنجان گرم به کف دستانم و ذهنم. چرا که چیزی که تمام نشده هنوز گرم است و اینکه من نگهش داشته ام و وا نمی نهنمش برای این است که هنوز از تمام نشدنش دلگرمم. آه دیدی؟ واژه مرتبط بعدی هم زاده شد. دل گرم.  دل کسی ناشناس در دستانم است.

Categories
شعر کوتاه

بزرگترین مهربانی ها

اگر  بزرگترین مهربانی ها گریستن بر لاشه آن که خود دریده ایی نیست پی چیست؟

Categories
Uncategorized

و خستگی‌هایشان را تسکین دادم و یوغ ها از دوششان برداشتم

کوروش

Categories
شعر کوتاه

زورق خیالی

فوت کنیم به زورق خیالی از بی عاری و بیکاری

 

Categories
گناه

گناه

تئوریسین گناه برایم پولس بود که می گفت در کودکی گلابی از درختان باغ دیگران می دزدیدیم. نه برای آنکه در خانه گلابی نداشتیم. برای شیرینی لذت دزدی، می دزدیدیم.

یکم: باغبان به پای درختانش می رسد. آب می رساند و کود می دهد. متوجه دزدی نمی شود. امثال برکت خداوندم کم بوده. از احمق ها. هم تو هم خدایت. شیرینی گلابیت زیر دندان من است. اما شیرینی اینکه کاری کرده ام که برای جبرانش هیچکار نمی توانی بکنی مگر اینکه خودت را گول بزنی که خواست خدایی که از تو برتر اما نه از من، دو صد چندان است. من چشمی کاشته ام به این لحظه‌ی ناتوانی تو و خدایت. روی  دیوار باغت به درون کاشته ام و تا ابد لذت خواهم برد چون تو نخواهی دانست که دزد که بود.

Categories
شعر کوتاه

خستگی تنم کم شده

خستگی تنم کم شده
باید پیاده روی طولانی ایی برم
چنان که بعد از برگشتن
عزیزترین شی خانه
بسترم باشه