روحم از حس انتقام در عذاب است.
روحم از بودن اصلا در عذاب است.
چون می دانم آبستن رنج دادن خود است.
چرا که خود را به رنجوری عادت داده است.
چرا زبان و انتقام مثل شمشیر آنقدر جانی نیستند که یا رنجش را و یا رنجت را یکبار برای همیشه تمام نمی کنند؟
چرا عصر شوالیه ها تمام شد؟
چرا دوران دوئل ها تمام شد؟
چرا من دیر و در جای نادرست به دنیا آمدم؟
نه
اگر در عصر شوالیه ها هم بود نمی دانستم برای کدام غرور شکسته ام باید بجنگم.
اوف. در لحظه خوب باید جنگیدن شاید و در آینده فراموش کردن.
اگر فراموشی فریبی بیش نباشد